وضعیت مامان
به نام خدای بزرگ و مهربون دوشنبه 20 مرداد ماه از سال 1393 سلام عسلی شیطون مامان الان که دارم این مطلب و مینویسم گلاب به روت وضعم اینجوریه دنیا دور سرم میچرخه و اصلا اشتها ندارم بابا خیلی نگرانمونه به شوخی میگه کاش میدونستم این شیطون داره چیکار میکنه که تو اینقد حالت بده طفلک بابایی فقط ماساژم میده تا بتونم یه ذره راحت بخوابم. ولی اصلا ناشکری نمیکنیم بلکه خدای مهربون رو شکر میکنیم که تو رو بهمون داده این که چیزی نیس برای بدست آوردنت حاضریم جونمون رو هم بدیم. کوچولوی شیرینم هر روز زندگی من و بابایی وارد مرحله جدیدی میشه اوایل اصلا باور نمیکردم باردارم ولی روزبه روز اوضاع تغییر میکنه این روزا از لحاظ جسمی ح...
نویسنده :
مامان نسرین
16:22